بانکهای مرکزی چقدر باید به جهش تورمی واکنش نشان دهند؟ پاسخ به میزان خسارت ناشی از تورم بستگی دارد. البته اینکه چه کسی پاسخ بدهد نیز مهم است.
تورم پرهزینه تلقی میشود. چرا که پس انداز مردم را از بین میبرد و سیگنالهای قیمت را مخدوش میکند. بیتردید عواملی وجود دارد که اقتصاد جهان را به زانو درآورده است. در طول دوره تورم جمهوری آلمان در دهه ۱۹۲۰، پسانداز مردم دود شد و به هوا رفت. طبقه متوسط حذف و راه برای ظهور فاشیسم هموارتر شد. تورم در زیمبابوه تحت رهبری «رابرت موگابه» نیز از کنترل خارج شد. با مخدوش شدن سیگنالهای قیمت، میلیونها نفر بدون غذا ماندند.
اما در دورههایی با تورم متعادلتر(مثل دوره فعلی) آسیب کمتری به اقتصاد کشورها وارد میشود. یکی از نگرانیهای رایج این است که افزایش قیمتها از افزایش دستمزدها پیشی گرفته و باعث کاهش درآمد مردم میشود. این اتفاق در ماههای اخیر در کشورهای ثروتمند اتفاق افتاده است. درآمد واقعی ساعتی آمریکا در سال جاری منتهی به ماه مارس حدود ۳درصد کاهش یافت.
با این حال، اقتصاددانها ارتباط ضعیفی بین تورم و استانداردهای واقعی زندگی کارگران میبینند. گاهی اوقات قیمتها سریعتر از دستمزدها افزایش مییابند و گاهی اوقات نه. دستمزدهای بریتانیا در دوره تورمی دهه ۱۹۷۰ به شدت رشد کرد. در سالهایی که تورم از ۵درصد فراتر رفت، شاهد بودیم که دستمزدهای واقعی به طور متوسط افزایش یافته است.
تورم همچنین میتواند به بیکاران کمک کند تا شغل پیدا کنند، حتی اگر به افرادی که پیشتر کار میکردند آسیب برساند. پس از بحران مالی جهانی در ۲۰۰۷-۲۰۰۹ ارزش پوند کم شد و تورم در بریتانیا افزایش یافت. دستمزدهای واقعی کاهش پیدا کرد و شرکتها توانستند استطاعت استخدام کارگران بیشتری را داشته باشند.
سرمایهداری، منابع را با توجه به حرکت در جهت قیمتهای نسبی تخصیص میدهد. برای مثال: اگر قیمت خودرو در مقایسه با دوچرخه افزایش یابد، در نهایت باید خودروهای بیشتری تولید شود. تورم این روند را مختل میکند و تشخیص قیمت نسبی «واقعی» خودرو و دوچرخه را دشوارتر میکند.
در مقالهای که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد، «امی ناکامورا» از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، و همکارانش پراکندگی قیمت را برای انواع محصولات مشابه در طول زمان بررسی کردند. با نگاهی به دوره تورم بالا در دهه ۱۹۷۰، «هیچ مدرکی دال بر انحراف بیشتر قیمتها از سطح بهینه خود» نسبت به زمانی که تورم به مراتب کمتر بود، پیدا نکردند. آنها در این مقاله نتیجه میگیرند که «نتیجهگیری نهایی در مورد بهینه بودن نرخهای تورم پایین باید مورد ارزیابی مجدد قرار گیرد».
مقالات پیچیدهای مانند این اما، پیوند بین تورم و رشد را زیر سوال میبرد. مقالهای که توسط صندوق بین المللی پول در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، اشاره کرد که «مطالعات تجربی کمی وجود دارد که حتی سعی کرده باشند هزینههای تورم تک رقمی را پیدا کنند.» در سال ۱۹۹۶، «مایکل برونو و ویلیام ایسترلی»، که در آن زمان هر دو از بانک جهانی بودند، «هیچ مدرکی دال بر رابطه بین تورم و رشد با نرخ تورم سالانه کمتر از ۴۰ درصد» پیدا نکردند. سال بعد، پل کروگمن نوشت: «اگرچه تورم در جهان به عنوان یک بلای وحشتناک در نظر گرفته میشود، تلاشها برای اندازهگیری هزینههای آن با اعداد خجالتآور کمی همراه است.»
بنابراین آیا تورم کنونی جهان ثروتمند حداقل هزینه دارد یا اصلاً هزینه ندارد؟ مشکل اقتصاددانان این است که دنیایی خارج از تحقیقات آنها وجود دارد. تعداد کمی از مردم می دانند یا به نتایج آنها اهمیت می دهند. اما آنها میدانند که درباره تورم چه فکر میکنند: مردم، بیرحمانه از آن متنفرند.
به نظر میرسد تورم جایگاه ویژهای در افکار عمومی دارد. تحلیل ما از روزنامهها و پستهای وبلاگ انگلیسی زبان نشان میدهد که در طول دهه ۲۰۱۰، سازمانهای رسانهای ۵۰درصد بیشتر از نرخ بیکاری به تورم اشاره کردند. حتی اگر بیکاری در آن دهه یک مشکل اقتصادی به مراتب بزرگتر بود. در دهه ۱۹۹۰ «رابرت شیلر» از دانشگاه «ییل» نظر مردم تعدادی از کشورها را در مورد تورم پرسید و آنها را با نظرات اقتصاددانان مقایسه کرد. او دریافت که مردم عادی نسبت به دانشگاهیان، دیدگاههای افراطیتری در مورد این موضوع دارند.
مردم بر این باورند که تورم آنها را فقیرتر میکند. نگرانند که برنامهریزی را برایشان سختتر کند و معتقدند که تورم نشانه این است که شرکتها از آنها سوء استفاده میکنند (دو سوم آمریکایی ها افزایش اخیر تورم را به طمعکاری شرکتها نسبت می دهند). در مقابل، اقتصاددانان در پاسخهای خود محافظهکارترند. بیش از نیمی از آمریکاییها کاملاً موافق بودند که پیشگیری از تورم بالا به اندازه توقف سوءمصرف مواد مخدر یا حفظ استانداردهای آموزشی مهم است. در حالی که تنها ۱۸درصد از اقتصاددانها این نظر را داشتند. در همان نظرسنجی، آقای شیلر دریافت که ۴۶درصد از مردم میخواهند که دولت سطح قیمتها را پس از افزایش تورم کاهش دهد (یعنی مهندسی کاهش تورم)، چیزی که کمتر اقتصاددانی توصیه میکند.
شاید سیاستگذاران فقط باید نظرات مردم عادی را نادیده بگیرند. اگر کارشناسان متوجه شوند که تورم هزینههای بسیار پایینی دارد، پس چه اطلاعات بیشتری برای هدایت سیاستها مورد نیاز است؟ اما دیدگاه دیگر این است که هزینههای روانی تورم بالا واقعی است و بانکهای مرکزی و دولتها باید این هزینهها را در نظر بگیرند. مبارزه با تورم از طریق تشدید اجباری سیاستهای مالی یا پولی اغلب به عنوان یک انتخاب سخت گیرانه تلقی میشود زیرا اقتصاد را آرام کرده و خطر ایجاد رکود را به همراه دارد. در واقع این یکی از پوپولیستیترین سیاستهای موجود است.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟